حجت الاسلام علی تمام زاده دومین شهید روحانی مدافع حرم است که در پی فعالیتهای تبلیغی جهادی خود در دفاع از حرم حضرت زینب(س)در حوالی شهر حلب به شهادت رسید. کریمی از همرزمان این شهید عزیز است که در بیان خاطرهای از این شهید بزرگوار گفت:
*برای سفر به سوریه زبان افغانستانی یاد گرفت
شهید تمام زاده چندین مرتبه تلاش کرده بود از مسیر های مختلفی وارد سوریه شود و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند. شرایط خاص این منطقه طی ماه های اخیر به نحوی رقم می خورد که ورود به سوریه بسیار سخت شده بود.
یکی از مشکلات پیش روی علی این بود که ایرانی بود و ورود برای ایرانیان بسیار سخت شده و مسئولین ایران به سختی اجازه خروج برای رفتن به سوریه را میدادند، از سوی دیگر معمولا در خروج روحانیون بیشتر سختگیری میکردند و این مشکل خروج برای شهید علی تمام زاده را دو چندان کرده بود.
یادم نمیآید چطور متوجه شدم اما پی بردم که مدتیست کتابها و سی دیهای آموزش زبان افغانستانی را گوش میدهد و مدام تمرین میکند. خیلی تعجب کردم. واقعا هم جای تعجب داشت تمام زاده به زبان های انگلیسی و عربی آشنایی داشت اما دنبال جواب بودم که چرا زبان افغانستانی را میخواهد یاد بگیرد.
بعدا متوجه شدم برای ورود به سوریه میخواهد از مسیر گردان فاطمیون ورود کند و میگفت نقطه قوتی که دارم این است که قیافهام شبیه برادران افغانستانی است و خیلی امیدوارم که بتوانم از این طریق به سوریه بروم.
*بد رفتاری مردم و مسئولین ایران با برادران افغانستانی
شهید علی علاقه زیادی به برادران افغانستانی داشت. میگفت بسیاری از افاغنه و شیعه در جنگ ایران و عراق برای جبهه اسلام جنگیدند و برای دفاع از خاک کشور ایران خونها دادند اما در اوج مظلومیت و بد رفتاری مردم و مسئولین ایران، بسیاری از کشور خارج شدند و برخی در اوج ناملایمتی ها زندگی در دیار تشیع و سرزمین امام رضا(ع) را از زندگی در سایر بلاد ترجیح دادند. و حال این عزیزان برای دفاع از سوریه مدافع حرم شدهاند.
*برای شهادت سماجت میکرد
دلایل زیادی برای پیوستن به لشگر فاطمیون داشت وقتی به همت بلند تمام زاده که حاضر بود برای رسیدن به هدفش همه کار کند، به روح بزرگ وی درود میفرستم.
*خداحافظی آخر
به خانواده اش نگفته بود که به سوریه میرود. وقت رفتن با گوشی مقداد (دوست شهید) با خانواده و مادرش تماس گرفت و با خوشحالی که پر از بغض بود در گفتگویی عاشقانه با مادرش گفت: دارم میروم مشهد و انشاءالله سریع برمیگردم. حاج خانم هم به روی خودش نیاورد و خداحافظی کرد.
بعد از اینکه علی از ما جدا شد مادر به گوشی مقداد زنگ زد و با صدای لرزان گفت: علی رفت سوریه؟
مقداد هم گفت: علی به شما گفت میروم مشهد مادر جان، مشهد یعنی محل و مکان شهادت، ان شاءالله هر آنچه خیر است برایش رقم بخورد.
علی رفت مشهد، دیروز هم پیکرش را از سوریه به معراج الشهدا آوردند. از پهلو مجروح شده بود و به دلیل خونریزی در باغ زیتونی حوالی حلب شربت شهادت را نوشید. فاطمیون و مجروحیتشان از پهلو آتش به جان شیعه انداخته است.
شهادت مخصوص انسانهای خودساخته و خاص خداست..