پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 21 November , 2024 ساعت ×
متن سخنرانی شب دوم محرم ۱۴۰۳
23 تیر 1403 - 14:24
شناسه : 11710
بازدید 122
6

شب دوم محرم الحرام آدم ها اگر نگاه درستی به زندگی داشته باشند و بتوانند از بالا خوب ببینند زندگی را، حالشان بد نمی‌شود. در هر شرایطی حالشان خوب است. دلیل اینکه ما با اتفاقاتی که اطرافمان می افتد حالمان بد میشود، حالمان خوب میشود، و فاصله داریم از یک آرامش ثابت و باطنی که […]

ارسال توسط :

شب دوم محرم الحرام

آدم ها اگر نگاه درستی به زندگی داشته باشند و بتوانند از بالا خوب ببینند زندگی را، حالشان بد نمی‌شود. در هر شرایطی حالشان خوب است. دلیل اینکه ما با اتفاقاتی که اطرافمان می افتد حالمان بد میشود، حالمان خوب میشود، و فاصله داریم از یک آرامش ثابت و باطنی که اهل بیت علیهم السلام مد نظرشان است و خودشان هم همین شکلی بودند، یعنی در اوج مصیبت ها اهل بیت علیهم السلام تغییر خاصی ندارند  و گاهی برعکس در مصیبت ها شکوفاتر می شوند و در شادی ها هم آن شادی که شما بگویید خیلی به وجد بیایند وجود ندارد. یک ثبات روحی که فقط هم مختص انسان است. چه کار کنیم که این ثبات روحی بالا باشد؟ یک مقدار در مورد این موضوع امسال صحبت کنیم. چه طوری میشود که وسط این همه مشکلات که بالاخره شما این همه عزیزانتان را کشتند در کربلا جلوی چشمانتان. چند روز است تشنگی کشیدید. صدای العطش بچه ها را دارید می شنوید. فضا فضای خاص اینطوری است. ولی شما یک  تابلوی بی نظیر و خاصی خلق کنی که تا ابد همه این تابلو را  تماشا کنند و لذت ببرند. و چطور میشود که ما با اتفاقات کوچک در زندگیمان، گاهی فردی است، گاهی اتفاقات اجتماعی است، به هم می ریزیم. خب باید ببینیم که  آن زاویه دیدی که اهل بیت علیهم السلام دارند چیست و نزدیک شویم به آن. چه طوری میشود که مثلا یک انتخابات برگزار شود، اگر کاندیدای مورد نظر ما رای نیاورد ما مثلا تا یک مدتی به هم ریختیم، از او نازلترش هم‌ خیلی داریم. تیم ما اگر ببازد، حذف بشود تا یک مدتی می بینی که طرف ناراحت است. ولی مثلا شما حضرت آقا را می بینید با همه ی اتفاقاتی که حالا ما یک گوشه ای را می بینیم، از منظر خودمان می بینیم، آقا بالاخره گزارشاتش دقیق تر است، رصدش خیلی دقیق تر از ماست. نقاط قوت و ضعف را خیلی دقیق تر از ما می بیند به عنوان دیدبان نظام، و شما همیشه یک آرامش و ثبات همیشگی را می بینید در حضرت آقا. خب این چه شکلی می شود؟ این بستگی به زاویه دید ما دارد،  آدمها وقتی افسرده و ناراحتند که از خودشان فاصله می گیرند. فرمولش این است. باید خودمان را دقیق ببینیم و‌درست ببینیم. آن وقت است که آرام هستیم .چند تا سوال مهم هست که همیشه باید از خودمان بپرسیم و به دنبال پاسخش باشیم و مرتبا هم مرور کنیم. و این چیزی نیست  که یک کسی بگوید یا فکر کنیم و یک جایی بخوانیم و بگوییم ما دیگر  فهمیدیم. همان سوالات معروفی که:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ما بعضی از موضوعات را فکر می کنیم که این مثلا سوالات دینی است. باید برویم بخوانیم که از کجا آمده ایم به کجا می رویم. اینها چند تا سوالی است که باید ببریم بخوانیم، حفظ کنیم در امتحان دینی بنویسیم‌ که نمره بگیریم، نخیر! سوالات مهمی است، اگر خوب فهم شود اتفاقات مهمی می افتد.

سوال اول: من چه کسی هستم؟  در این عالم ‌نقش من چیست؟

همه ی این پاسخ ها هم در قرآن هست، قرآن کریم به عنوان نقشه راه به ما پاسخ می دهد.

ما چه کسی هستیم و نقش ما در این عالم چیست؟

  • «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (آیه ۳۰ سوره بقره) خداوند فرمود: من می‌خواهم این آدم را خلیفه قرار بدهم، جانشین خودم ‌بر زمین قرار بدهم.

خب تکلیف ما معلوم است، نقش من جانشینی خدا بر زمین است.

وضعیتمان چیست؟

  • «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم» (آیه ۴ سوره تین) ظرفیت در اوج، ظرفیتی که هیچ موجودی در این عالم ‌ندارد، ظرفیتی که انسان می تواند به سمت ابدیت حرکت کند، یک ابدیت سیر داشته باشد، ابدیت یعنی چه؟ چندسال، چند صد سال، چند هزار سال، چند میلیون، چند میلیارد، چند تریلیارد تریلیارد تریلیارد هزاران سال، آدم یک ظرفیتی دارد که می تواند یک ابدیت بزرگ شود، یعنی حرکت کند به سمت بی نهایت و به سمت خدا و رشد کند، ظرفیتی دارد که به اندازه ابدیت می تواند رشد کند. خیلی عجیب و غریب است. فکرش انسان را به هم می ریزد. یک مقدار تامل کنیم.

نوشتند که علامه طباطبایی رحمة الله علیه گاهی وقت ها در کلاس درس یک دفعه مکث می کرد و بعد شاگردها می دیدند که رنگ و رخش می پرید، میگفتن استاد چه شده؟ ایشان می فرمود آقایان ابدیت در پیش داریم. ابدیت، فکرش هم عجیب و غریب است. خب، ما در احسن تقویمیم. در بهترین ظرفیت قرار گرفتیم. از کجا شروع کردیم؟ از نقطه ی صفر«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» (آیه ۵ سوره تین) ما را آوردند در نقطه صفر وجود قرار دادند، گفتند بروید. کجا قرار است برویم؟ «وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَى» (آیه ۴۲ سوره نجم) «إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ» (آیه ۸ سوره علق) «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» (آیه ۶ سوره انشقاق) داریم به ملاقات پروردگار میرویم.

این وضعیت ماست. ابزار ما چیست؟ اصلا چرا ما انتخاب شدیم برای این موضوع؟ همان صفحه دوم و سوم قرآن را نگاه کنید، شرافت ما اصلا به این است. «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» خدا به ملائکه فرمود: من میخواهم آدم را خلیفه قرار بدهم روی زمین، ملائکه گفتند خدایا آدمی که می‌خواهد فساد کند، خونریزی کند، این آدم را می خواهی بگذاری خلیفه و جانشین خودت؟ «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ» خداوند نفرمود نه! آدم این اینطوری نیست، اهل خونریزی نیست، این را نفرمود. آدمیزاد این شکلی است فقط فرمود «قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (آیه ۳۰ سوره بقره) من یک چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. بعد یک اسمایی را یاد داد به جناب آدم، و به ملائکه فرمود از این اسما خبر دارید؟ گفتند: نه خدایا خودت می دانی، شما خبر داری. به حضرت آدم فرمود حالا شما خبر بده. حضرت آدم شروع کرد آن اسما را گفتن. مرحوم علامه طباطبایی می فرماید که این یک پرده ای  از عالم غیب بود که ملائکه هم خبر نداشتند، چون بعد از آن خداوند دوباره می فرماید «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی اینها اسامی عادی نبود. یک گوشه هایی از عالم غیب بود که ملائکه هم دسترسی نداشتند. بعد ملائکه دیدند این آدم چیزهایی بلد است که این‌ها بلد نیستند در نتیجه ولایتش را پذیرفتند. بعد که فرمان آمد که سجده کنید به آدم، سجده کردند. یعنی چه؟ همه ی شرافتی که آدم دارد در آن لحظه و ملائکه می پذیرند آن را به ولایت، به علم، به یک‌ فهمی است که حضرت آدم دارد و آنها ندارند. همین! ارزش فهمیدن. آدمها ارزششان به معرفتشان است. ارزششان به دانش و آگاهی است که دارند. بله اگر این دانش و آگاهی به عمل نرسد جای خوبی خرج نشود خودش «العلم هو الحجاب الاکبر» بدترین حجاب همان علم است، ولی شرافت حضرت آدم به این بود که چیزهایی بلد بود که‌ ملائکه بلد نبودند، و ملائکه به او سجده کردند. این شرافت انسانی بود. خب علم به چی داشته باشیم؟ انتهای علم کجاست؟ انتهای علم آنجایی است که آدم‌ها بعد از سالها زحمت برسند به این نقطه که: نمی دانم. خالی بشوند، هرچه بیشتر بفهمیم که نمی فهمیم، عالمتریم و جلوتریم. چون الان می بینیم دیگر سطح مطالعات که صفر است، بچه هیئتی ها هم خیلی مطالعه نمی کنند، سطح مطالعه ما گوشی همراهمان است در فضای مجازی و اینها. ولی در مورد همه چیز هم کارشناس هستیم، حاج آقا ما خودمان می دانیم که نمی دانیم. نه! نمی دانی که نمی دانی! وگرنه در مورد همه چیز نظر نمیدادی. سوالاتمان هم معمولا همین طور است. سوالاتمان هم سوال نیست. حاج آقا یک لحظه صبر کنید. چرا می‌گویید که اینطوری است؟! یعنی من یک نظری دارم تو چرا داری خلافش حرف می زنی؟ چرا فلان عالم در فلان کتاب فلان چیزی را نوشته؟ بابا خب حالا بخوان، یک بررسی بکن، دوتا کتاب بخوان، یک ذره در موردش پیرامونش تحقیق کن. این لحن سؤال مشخص است که شما یک چیزی در ذهنت است فکر کردی با او مخالف است، داری مخالفت میکنی. حالا حرف من این نیست باید رد بشوم ازش. اینکه نمی دانیم به چه دردی میخورد؟ به این درد میخورد که بدانم خدا همه کاره ی عالم است، وقتی نمیدانم در نتیجه نمیتوانم، در نتیجه در هر کاری باید تکیه کنم، مثل بچه ای که در هر کاری نگاهش به مادرش است، بچه شیر خواره است اختیاری ندارد از خودش. همه چیز دست خداست. فهم این موضوع به انسان ظرفیت میدهد، آدم را جلو میبرد. و اصلا همه ی این بساطی که امام حسين عليه السلام بر پا کرده، همه ی این بساط خداوند در عالم بر قرار  کرده، عبودیت را، عبادت را، ترک معصیت را، کشش ها و شهوات، جنود عقل و جهل و همه ی اینها، خروجی اش باید این بشود که: خدا همه کاره است. این را اگر کسی عمیقاً متوجه شد او شده عبد الله، شده بنده ی خدا. خدایی که همه کاره است، و خدایی که دارد لحظه به لحظه عشق خرج من و شما میکند، یعنی همه کاره ای که سلطان متکبری که ایستاده بالا، بیایید بندگان من بنده بشوید تا بفهمید همه کاره ی عالم هستم، نه! آنقدر محبتی دارد که فرموده اند که اگر ما بفهمیم وقتی به سمت خدا میرویم خدا چقدر خوشحال میشود، شدت شادی خدا را بفهمیم قالب تهی میکنیم.

قرآن به عنوان نقشه ی راه باید کمک کند به ما  که این کار را کرده. یک سوره هایی داریم در قرآن، میگوییم سوره ی مسبّحات، سوره هایی که با سبح لله، یسبح لله شروع میشود: « اسراء، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی »، گفتند اگر خیلی اهل قرآن نیستید این هفت سوره را هر شب  بخوانید. تلاوت قرآن داشته باشید اینطوری. حالا شبی یک دانه اش را یا جمعه را حداقل بخشی اش را بخوانید. حداقل یک سوره ی جمعه را در شبهای جمعه بخوانید که فرموده اند که کسانی که هر هفته سوره ی جمعه را بخوانند کفاره ی گناهان بین دو جمعه است. خب می ارزد دیگر کلا یک صفحه است. در این سوره ها چیست؟ چرا اینها را برجسته کرده اند؟ کلیدهایی و شاه کلیدهایی وجود دارد، برای این فهم و این نگاه. یکی از سوره ها، سوره ی حدید است. سوره ی حدید شش آیه ی اولش مهمتر است. سوره ی حشرهم که بعدش آمده چهار آیه آخرش مهم است. امیرالمؤمنین علیه السلام هم به براء بن عازب وقتی از اسم اعظم سؤال کرد –  حضرت هم مثل ما نیست دیگر، یکی بیاد سؤال کند بگوید برو ببینم بچه، اسم اعظم چیه، شما اصلاً به این حرف ها میخوری؟ اومدی داری از من سؤال میکنی از اسم اعظم؟- آقا خوشحال شد. گفت براء اگر تو از من این را نمی پرسیدی در این سینه می ماند و با من دفع میشد و فرمود: شش آیه اول سوره ی حدید و چهار آیه ی آخر سوره ی حشر را بخوان. اسم اعظم اینجاست با اسم اعظم میشود کوه ها را جا به جا کنی. و فرمودند برای امور دنیا خیلی  از این ها استفاده نکن و بگذار برای حاجات بزرگت. اینجا در این شش آیه اول یک تکه ای دارد که همگی آن را حفظ هستید «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» این تکه از آیات را همیشه میخوانیم. اول خدا، آخر خدا، باطن خدا، و خدا برهر کاری قادر است. برای ثواب هم میخوانیم و میگوییم که خدا برهر کاری قادر است. اگر کسی این آیه را متوجه بشود که اول و آخر خداست ظاهر و باطن خداست و به هرکاری قدرت دارد و با همه وجودش باور داشته باشد، دیگر نمی‌تواند در زندگی اش غصه ای داشته باشد. چون یک نگاهی از بالا به من میدهد و اول و آخر را به من نشان میدهد و بعدا میگوید که تو با این اول و آخر حرکت میکنی. تو داری به سمت این آخر حرکت میکنی که آخرش معلوم نیست و بینهایت است. خیلی عجیب است که به آدم یاد میدهد که شما سفر ابدی داری «هو الاول و الاخر» خیلی مهم است که آدم ها اگر بدانند که آنقدر بزرگ هستند و از بالا به زندگیشان نگاه کنند و ابدیت را ببینند دیگر لجباز و حسود نمی‌شوند. آدم ها دیگر مشکلی پیدا نمی‌کنند. آدم ها دیگر عجله نمی‌کنند. اصلا میگویند که من برای اینجا ساخته نشدم، این کارها خیلی کوچک هستند.

 به ابوجهل گفتند که شما حضرت محمد صلی الله علیه و آله را چگونه می‌بینید؟ گفت پاک و صاف وصادق و امانت‌دار، یک نقطه سیاه در وجود این مرد نمی‌بینم. گفتند ‌خب اگر این گونه هست چرا تن نمی‌دهید و مسلمان نمی‌شوید؟ گفتند درست است که ما او را اینگونه میشناسیم، ولی ما مخزومیان با این عبدمنافیان (که تیره هایشان متفاوت است، همگی از قریش هستند ولی اصلشان متفاوت است) ما مخزومیان هستیم این ها عبد منافی هستند، ما در همه چیزها با این ها رقابت داریم. هر چیزی که آن ها داشته اند ماهم سعی کردیم به دست بیاوریم، نمی‌توانیم تحمل کنیم که آن ها پیامبری داشته باشند ولی پیامبری از ما نباشد.

وقتی آدم ها از پایین به زندگیشان نگاه میکنند نتیجه این می‌شود. و اینکه باور کنیم که ظاهر و باطن خداست. «وهوعلی کل شیء قدیر» یعنی چه؟ یعنی خدا بر هر کاری قادر است. قرآن مدام قصه برای ما میگوید که ما متوجه بشویم. میگوید که حضرت سلیمان نبی که جن و دیوان و اجنه و باد و حیوانات که مسخرش هستند و حکومت عجیب و غریبی دارد که به احدی عنایت نمیشود تا زمان حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که حکومت کریمه برپا می‌شود، هیچ کس نعمت هایی که حضرت سلیمان داشته را ندارد، بعد حضرت سلیمان از سرزمین دیگر که در کنار گوشش هست که بلقیس در آنجا در حال حکومت است و حکومتی غیر توحیدی دارد، بیخبر است. چه کسی حضرت سلیمان را اگاه میسازد؟ یک هدهد. خدا میخواهد بگوید که همه چیز در اختیار سلیمان بود اما اگر ما نخواهیم او متوجه نمی‌شود که حتی در کنار گوشش چه خبر است. همه چیز در اختیارش است اما ما با یک هدهد او را هدایت میکنیم .که من و شما بدانیم که خدا با یک عنکبوت جان پیامبر را حفظ می‌کند و با یک هدهد یک پیامبر باعظمتی را هدایت می‌کند. خداوند میخواهد بگوید که من ابزار هدایت در دستانم هست، شما چرا فکر میکنید که همه چیز تمام شده و ما به بن بست رسیدیم؟ چرا؟ از همان طریقی که شما فکر نمیکنید برای شما گشایش اتفاق می افتد و همان آدمی که شما فکر میکنید که به درد نمی‌خورد زمانی به درد شما می‌خورد.

خدا می گوید به من وصل شو.اعتماد کن، آرامشت با من. پول می خواهی به من وصل شو. مدام انگشت بزنید روی صفحه گوشی، همستر پول نمی آورد. یک امشبی بلند شو و سجده بکن ببین چه می شود. نماز صبح هایت را درست کن، بین الطلوعینت را درست کن. ببینید چقدر برکت می آید، با همستر؟! در امامزاده یک نفر در حال نماز بود، به سجده میرفت، بین دو سجده روی صفحه گوشی میزد و دوباره به سجده میرفت. یعنی از فرصت بین دو سجده استفاده میکرد که چند ضربه بیشتر بزند.خدا می گوید به من اعتماد کن. میخواهی معروف شوی، میخوای اثرگذار باشی راه آن فالوور جمع کردن نیست. الان همه دنبال شهرت هستند، راه آن اینها نیست، من پرچم را می برم بالا، این شکلی نیست که.

هر کاری طرف انجام می دهد برای اینکه، یعنی هر مسخره بازی طرف در می آورد برای اینکه جذب فالور کند، برای چه؟ برای اینکه معروف شود، همین! اصلا چه کسی ببیند مهم است؟ حالا بر فرض که معروف هم شدی. مردم ببینند خوب است؟! مردم در باغ وحش هم میروند حیوانات را تماشا می کنند. اینکه همه می بینند یک کسی را، یک چیزی را، خیلی خوب است؟! یا نه، یک کاری بکنیم که مثلا پسر حضرت زهرا سلام الله علیها ما را ببیند. امام زمان علیه السلام ما را ببیند. حضرت زهرا سلام الله علیها ما را ببیند. گفت شب، طیب را پیدا نکردیم که به او آدرس بدهیم که بیاید هیئت، یک دفعه وسط روضه دیدیم طیب آمد داخل و مدام راه می رود، گریه میکرد و میگفت مادر مادر کجایی مادر؟ مجلس تمام شد . به او گفتند این دیوانه بازی ها چیست که در آوردی؟ گفت دیشب حضرت زهرا سلام الله علیها به خوابم آمد و فرمود فلان جا روضه هست، به تو نگفتند اما ما دوست داریم تو باشی. ما دوست داریم تو باشی چه کسی ما را ببیند مهم است؟

سعید بن عبدالله حنفی ایستاد جلوی ابی عبدالله علیه السلام، حضرت نماز میخواند. نماز جماعت به پا شد، چند نفر ایستادند، پیشانیِ کار، سعید بن عبدالله بود، ایستاد. سیزده تیر خورد، شما یک تیر هم بخوری و به زمین بیفتی شهید هستی. اگر موضوع شهادت است. اصلا موضوع شهادت نیست. موضوع اینها نیست. خیلی بالاتر میبیند، دیگر بالاتر از شهادت چه چیزی داریم؟! حسین علیه السلام من را ببیند، آقایم من را ببیند. تیر به همه جای بدنش اصابت کرده بود، با صورتش میگرفت تیرها را. زانوها سست شده بود اما ایستاده بود که تیری به حضرت برخورد نکند. آقا که سلام آخر نماز را داد، دیگر افتاد و خیالش راحت شد. آقا آمد سر را به دامن گرفت. ما باشیم چه می گوییم؟ آقا دیدی چه کردم برایت؟ آقا ده شب  سینه زدیم. مزد ما را میدهی یا نه؟ یک نگاهی کرد و گفت آقا از ما راضی شدی؟ آقا نماز، روزه، قرآن، اربعین، روضه، هیئت، این طرف، آن طرف، آخرش آقا شما امضا میزنید؟ این خادم ها در دو سه روز این فضا را آماده کردند، خیلی کار سختی بود و تا قبل از مجلس درحال کار بودند، تا سالن مهیا شود. شب اول می خواستم بگویم یا صاحب الزمان شما بیایید یک طیب الله به این بچه ها بگویید. آن خوب است. یکی بیاید امضا بزند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.