شب سوم محرم الحرام
عرض کردیم، بدون هدف نمیشود حرکت کرد و اگر ما آدم ها بعضی از آیات قرآن را که نقشه راه ماست خوب نبینیم و وضعیت خودمان را درست نبینیم در این عالم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخرننمایی وطنم
اگر اینها را متوجه نشویم. قاعدتا انسان وقتی در هدف گذاری اشتباه می کند، محاسباتش به هم می ریزد، خیلی از موضوعات دیگر توجیهش سخت میشود. یعنی اگر به نسخه الهی توجه کردیم«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» (آیه ۳ سوره حدید) اینکه دیشب توضیحش را عرض کردیم این را بیاوریم در زندگی خودمان، اول معلوم باشد، آخر سفر بی نهایت ما و ابدیت ما معلوم باشد. و الان هم خدا رها نکرده، ظاهر و باطن خداست و همه کار هم اوست. قاعدتا انسان آرامش پیدا می کند، آدم در اوج مصیبت ها آرام است. آنچنان که کربلایی ها در اوج سختی یک تابلوی بی نظیری را برای ما ترسیم کردند که شما همه را داری مصیبت می بینی. ولی هر جای این تابلو را نگاه می کنی، می بینی که زیبایی است و دلفریب و دلرباست. لذا اول و آخر باید معلوم شود. هدف گذاری اگر معلوم شود در زندگی، بقیه هم درست می شود. افق نگاه ما اگر در دنیا معلوم نباشد انسان نمی تواند حرکت بکند، تنظیم انسانی ما هم با نگاه به ابدیت است. حالا هر کس به اندازه خودش ابدیت را می فهمد. اما آدم ها زمانی که از آخرت، از یک آخرت نامتناهی غافل میشوند و ابدیت را نمی بینند، خود به خود در زندگی محاسبات به هم می ریزد. تصمیم گیری ها اشتباه میشود. افق نگاه باید ابدیت باشد.
چطور حرکت کردن هم از اینجا به بعد دیگر دست خداست. یعنی دیگر آدم اگر واقعا این نکاتی که دیشب عرض کردیم را خوب هضم کند، که البته اینجوری نیست که بله دیگر مجلس محرم است، مشکی بپوشیم در خیمه و راحت بنشینیم و واعظی حرف بزند، ما بیرون چای بخوریم بیاییم داخل. گفتن و شنیدن به هر حال راحت است، ولی عمل کردن و فهم آن حتما نیاز به تمرین دارد. نیاز به فکر دارد، نیاز به ضجه دارد دم در خانه خدا. چطور حرکت کنیم؟ اگر آن را فهمیدیم، خود به خود معلوم میشود مسیر چیست. چون آن وقت تن می دهیم به مسیر یاب خدا. یک مسیریاب در گوشی شماست، ایرانی، خارجی، هر چی، شما مسیر را می دانی میخواهی بروی، اما آن را روشن می کنی ببینی کدام مسیر را نزدیکتر میزند بعد میگویی که این مسیری که زده من هیچ وقت از این طرف نمیروم، مثلا از آن یکی مسیر راحت تر است، ولی میگویی که حتما یک حکمتی دارد. آنجا حتما یک ترافیکی چیزی بوده، این مسیریاب مثلا نشان است، بلد است یا هر چیزی که هست، ما را دارد از یک مسیر دیگر می برد اعتماد می کنیم و میگوییم حتما یک چیزی می فهمد دیگر. خدا میگوید به اندازه یک مسیریاب به من اعتماد کن. همین!
توبه هم همین است. کسی میخواهد توبه کند همین است. یعنی من در یک مسیری رفتم فهمیدم اشتباه رفتم. دوباره مسیریاب را روشن می کنم، دوباره او یک مسیر جدید میدهد. چون من او را معصوم می دانم. نمیگوید که سه بار به تو آدرس دادم از جای دیگر رفتی، دیگر بار چهارم من می دانم و تو، اینطوری نمی گوید. ما این مسیریابی که در گوشیمان است، این را معصوم می دانیم. میگوییم خب دیگر این که خطا ندارد. باز هم پنجمین بار هم باشد ما یک جایی می رویم، دوباره بزنیم ما را برمیگرداند در مسیر اصلی، باز هم ما اعتماد می کنیم می آییم دیگر. این را می گویند توبه. هر جا خطا رفتید برگردید به مسیریاب خدا و او آدرس درست میدهد. هیچ وقت اگر توبه درست باشد اینطوری نیست که خدا بگوید که خب رفتی دورهایت را زدی حالا آمدی. توبه توبه باشد، واقعا بازگشت باشد خدا دوباره مسیر باز می کند. این را میگویییم شریعت. یعنی من با یک قواعدی حرکتم معلوم میشود که چه شکلی است. با دل پاک باشد و اینها درست نمیشود. باید تن بدهیم به شریعت. با اینکه خودم بلد هستم و نمی دانم من دو تا کتاب شهید مطهری هم خواندم و من خیلی پای منبر نشستم و خودم بلدهستم بلد هستم بلد هستم در نمی آید. با اینکه قلبت پاک باشد خدای کریم می بخشد درست نمیشود، باید تن بدهی، تن بدهی به شریعت. چقدر این دغدغه وجود دارد خودش مهم تر است. چقدر دغدغه وجود دارد. مثلا سیدالشهدا علیه السلام غروب تاسوعا دید لشکر دارد آماده میشود برای حمله، به قمر بنی هاشم علیه السلام فرمود که : عباسم، بنفسی انت، جانم به فدایت عباس، برو با اینها بحث کن، یک شب مهلت بگیر، برای چه؟ «أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ» من نماز خواندن را دوست دارم.«وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ» قرآن خواندن را دوست دارم.《وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ》دوست دارم توبه کنم، با خدا حرف بزنم. حرف یک آدمی نیست که مثلا یک تعداد نماز قضا دارد مثلا نعوذ بالله، بگوید یک شب مهلت بگیریم یک مقدارش را جبران بکنیم. پنجاه و هفت سال لحظه ای قلبش جدا از خدا نبوده، ولی میگوید من دوست دارم نماز خواندن را. یعنی چه؟ رفقا، خواهر، برادر، بعد از ماه محرم چقدر عبادتمان اضافه میشود؟ خیلی مهم نیست. چقدر عطش عبادت در وجود ما می آید، این مهم است. ما چقدر می توانیم؟ هر کس نسبت به شرایط زندگیش است. چقدر عطش عبادت؟
ببین الان در شهر ما، در همین کرج، در ماه مبارک رمضان شما چندتا جلسه مناجات با خدا پیدا می کنی؟ شب مثلا بلند شویم برویم آنجا با خدا حرف بزنیم. کم است. آنهایی هم که هست با روضه رونق دارد. کسی دنبال مناجات کردن با خدا نیست که. چرا نیست؟ چون مشتری اش کم است. در محرم چندتا جلسه سینه زنی داریم؟ خیلی. چرا هست؟ چون مشتری اش زیاد است. عطش سینه زنی یا عطش عبادت؟ سینه زنی هم خوب است. این هم شعبه ای از آن عبادت است، حرفی نیست. اما این من را باید بکشاند در ارتباط مستقیم با خدا و این زمانی اتفاق می افتد که من تن بدهم به مسیریاب خدا.
امام باقر علیه السلام فرمود: «يخرج أحدكم فراسخ فيطلب لنفسه دليلاً》میگوید بعضی از شما که می خواهید چند فرسخ راه بروید دنبال راهنما می گردید، مرتب از این آدرس میپرسید، از آن یکی آدرس می پرسید، میخواهید یک مسیری در دنیا بروید.«وأنت بطرق السماء أجهل منك بطرق الأرض فاطلب لنفسك دليلاً》میگوید شما راه های آسمان را اصلا بلد نیستید، راه های زمین را یک ذره بلد نباشید پرسان پرسان پیدا می کنید، سوال می کنید. چه طوری میشود که من باور دارم یک ابدیتی هست، ولی سوالی هم ندارم. ابدیت مگر شوخی است؟ میخواهم حرکت بکنم. اینها هم اینجا جواب میدهد وگرنه غیر از محرم و غیر از این خیمه باش، برو آقا دلار میدانی چند است؟ سطح دغدغه های ما جا به جا میشود. امام حسینی ها نباید شبیه به خیلی از آدم ها باشند. باید یک شکلی باشیم آن ها شبیه ما باشند. نه اینکه اینجا امام حسینی هستیم، بیرون مثل بقیه باشیم. شبیه غیر امام حسینی ها باشیم. دغدغه هایی که آنها دارند ما هم همان شکل باشیم. این چیزی که حضرت میفرماید درباره این روایت که آقا باید سوال کنید، باید دنبال راهنما بگردید، یکی باید دست ما را بگیرد و ببرد. این فقط در احکام شرعی نیست که حالا حتما آن هم خیلی خوب انجام نمیدهیم دیگر. الان من مثلاً بگويم آقا چند نفر ما مثلاً خمس میدهیم. حالا احکام هم خیلی مهم است. ولی حضرت یک چیزی فراتر از این می فرماید. حضرت دنبال این است که ما خودمان را تفویض کنیم، همه امورمان را به امام. همه امور، همه امور. علم با خداست، اراده با خداست، قضا با خداست، قدَر با خداست، امضا با خداست، اجرا با خداست. لا حول ولا قوة الا بالله. آقا پس ما سهممان چیست؟ ما که کاره ای نیستیم. اگر اینجوری باشد همه جبر است. نه! شما یک سهم بزرگ دارید. و آن این است که اگر همه اش خداست تن بدهی تسلیم شوی. آنچه که خدا میدهد خوب است. مصیبت کربلا مصیبت بسیار بزرگی است اما همان مصیبت کربلا باعث هدایت عالم است. خدا ابزار خودش را دارد. دیشب عرض کردیم با یک هدهد می آید یک کشوری را اداره میکند، با یک عنکبوت جان پیامبرش را میخرد. با تار عنکبوت پیامبری را نجات میدهد. خدا میگوید من ابزار خودم را دارم، شما کارتان را بکنید شما تسلیم نشوید. مسیری که من گفتم بیایید. حالا جلوتر اگر احساس کردید بن بست است من بن بست ها را برایتان باز میکنم. بن بست برای شماست برای خدا نیست. چه داریم میگوییم؟ ما سیر داریم، حرکت داریم و یک ابدیت داریم. اگر خودمان را سپردیم، رها کردیم در آغوش خدا با هر شرایطی. خیلی از موضوع ها در زندگی ما هست که مورد دلخواه ما نیست و ما دوست نداریم «عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (آیه ۲۱۶ سوره بقره) بعد یک دفعه میبینی که خیلی از آن چیزهایی که ما شر داریم میبینیم خیر بوده، چون خدا هم دارد میبیند، بلند هم میبیند، زندگی ما را دارد از بالا میبینید. یک وقتی پدر مادر ها یک سخت گیری هایی به بچه ها دارند بچه نمیفهمد میگوید چرا این کار را میکنید. میگوید بابا من دارم از بالا نگاه میکنم زندگی تو را. اینجا من اگر این سخت گیری را نکنم شما چهار سال دیگر به مشکل میخوری. بیست سال دیگر به مشکل میخوری . خدا هم این شکلی است. لذا باید راهنما ها را پیدا بکنیم و تن بدهیم به راهنمایی شان. چرا؟ چون همیشه در حال حرکتیم. آدم ها در حالت خواب هم سیرشان و حرکتشان متوقف نمی شود. آن هایی که تن میدهند متوجه میشوند که در خواب هم خیلی از اتفاقات می افتد برایشان، که آدم متوجه میشود که این راهنمایی در خواب هم دارد می آید. نمونه اش خود حضرت ابراهیم علیه السلام است. فرمان ذبح فرزند را کجا به او میدهند؟ در عالَم رویا. به پسرش گفتي《یا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ》(آیه ۱۰۲ سوره صافات) من در خواب دیدم دارم سر تو را میبرم، مستقیم هم تازه به او نگفت. گفت این نشان میدهد که من باید تو را در راه خدا قربانی کنم. در خواب هم ما داریم حرکت میکنیم. چرا خدا مرتب اصرار دارد که ما هر روز بایستیم به سمتش و بگوییم《اهدنا الصراط المستقیم》؟ این تنها دعایی است که ما شبانه روز باید ده بار تکرار کنیم، روزی ده بار در نماز باید بایستم و بگوییم《اهدنا الصراط المستقیم》. آقا ما که اصلا متوقف هستیم. راهی وجود ندارد، ما که اصلا راه نمیرویم. عقب گرد است. خدا میگوید شما متوجه نیستید. من میبینیم، تو بگو. به من بگو اهدنا الصراط المستقیم، خدایا من را ببر به آن راه راست، راهی که خودت میخواهی.《صراط الذین انعمت علیهم》 این را بخواه از خدا. در همین حد خودش یک تسلیمی است دیگر. یعنی ما اینقدر فکر نمیکنیم که بیاییم بگوییم خدایا ما تسلیم هستیم. مرتب هم داریم غر میزنیم. خدا این را واجب کرده، در نماز گذاشته است. میگوید که بابا حداقل من اجبار میکنم به اجبار بیایید با ادب بایستید بگویید 《اهدنا الصراط المستقیم》. یک بهانه بشود من دستت را بگیرم ببرم. چون شما متوقف نیستید. اگر من دستت را نگیرم حتما میروی در بیراهه. آدم ها سیرشان متوقف نمیشود. و اصلا مغز و باطن نماز همین است. همه نماز《 اهدنا الصراط المستقیم》است. یعنی خدایا من دستم بالاست، تسلیم. کار خودت است کار من نیست. فهم این موضوع انسان را از نماز گزاران قرار میدهد. نمازگزاران نه نمازخوان ها. از نماز گذاران!
سید الشهدا علیه السلام کربلا ظهر عاشورا یکی از اصحاب آمد گفت آقا وقت نماز است. حضرت به آسمان نگاه کردند، فرمودند که «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلّین» یاد نماز کردی خدا تو را از نماز گزاران قرار بدهد. با اینکه آقا نماز میخواند دیگر. نمازخوان ها با مصلین فرق میکنند. مصلین چه کسانی هستند؟ اینکه شما یک فهمی از نماز پیدا کنی که آن فهم شما را جلو ببرد. این را الان یادم آمد بگویم. در سوره معارج خدا چی میفرماید؟ نماز گزار چه کسی است؟ میفرماید آدم ها اینگونه اند. دیشب چه عرض کردیم؟ گفتیم وقتی آدم ابدیت نمیبیند، وقتی آدم انتهای مذهب را خوب نمیتواند ببیند، اندازه خودش حداقل، بهانه میشود، لجوج میشود، در مصیبت آرامش ندارد، حسود میشود، لجباز میشود، اینجا هم همین را میفرماید. میفرماید 《إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا》(آیات ۱۹ تا ۲۱ سوره معارج) میگوید آدم ها اینطوری هستند، خیر به آنها برسد، باد میکنند، خراب میشوند. شر به آنها برسد نا امید میشوند، گرفتار میشوند، جزع و فزع میکنند. میگوید همه آدم ها اینطوری هستند 《إِلَّا الْمُصَلِّينَ》(آیه ۲۲ سوره معارج) مگر نماز گزاران. آنان که نماز اقامع میکنند نه آنان که فقط میخوانند. دقت کنید. خب مصلین چه کسانی هستند؟ امام حسین علیه السلام دعا کرد برای آن شخص. آخر تو آمدی به امام حسین علیه السلام میگویی وقت نماز است؟ بالاخره آدم ها سطح معرفتشان در کربلا متفاوت است. عالم دارد به گردش چشمان حسین علیه السلام میگردد. تو آمدی به اباعبدالله علیه السلام میگویی وقت نماز است؟ آقا هم دعایش کرد. فرمود باریکلا امیدوارم حالا یاد نماز کردی خدا تو را از مصلین قرار دهد. خب مصلین چه کسانی هستند؟ اینجا فکر میکنم هفت، هشت تا آیه سوره معارج دارد و فقط مصلین را دارد ترجمه میکند. مصلّین یعنی نمازخوان ها؟ نه.
- «الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» خوشا آنان که دائم در نمازند. نماز خواندنشان همیشگی است. یعنی همیشه حال خشوع قلبی دارند و همیشه در سجده هستند. سجده خشوع قلبی است.
- «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» آقا چه ربطی دارد؟ کسانی که در اموالشان حقی را معلوم میکنند 《لِسّائِلِ وَ المَحروم》اهل خمس و زکات واجب هستند، اهل فطریه، صدقه، رد مظالم و گرفتن دست دیگران هستند. بعضی ها هستند که من می شناسم همیشه چیزی از حقوقشان کنار می گذارند و می گویند این سهم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، این سهم امام حسین علیه السلام، سهم اباالفضل علیه السلام. هر کسی با یک امام و بزرگواری صفایی می کند.
- «وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ» کسانی که قیامت را تصدیق می کنند. یعنی کسانی که گناه نمی کنند. کسی که قیامت را بفهمد که گناه نمیکند. استاد ما نشسته بود، گفتیم از خدا و توحید برای ما بگو.گفت: خدا؟ مگر هست؟ ما یک دفعه جا خوردیم. گفتیم: چطور آقا؟ ایشان گفتند: اگر خدا هست این چه کارهایی است که ما انجام می دهیم؟ «وَ الَّذینَ یُصَدِّقونَ بِیَومِ الدّین» عملاً روز قیامت را تصدیق می کنند.
- «وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» کسانی که از عذاب خدا می ترسند. «ِنَّ عَذابَ رَبِّهِم غَیرُ مَامون»
- «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» آنهایی که از شهوات خودشان را حفظ می کنند.
- «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» آنهایی که اهل امانت داری هستند. عهدی می بندند پای آن هستند.
- «وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ» آنهایی که به عهد و پیمانشان وفادارند و آنهایی که پای شهادتی که می دهند می ایستند. اَشهَدُ اَنَّ عَلیّاً وَلیُّ الله که می گویند پای آن می مانند.
- «وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» آنهایی که مرتب از نمازشان محافظت می کنند.
شخصی داشت صبح برای نماز به مسجد می رفت، زمین خورد. آن زمان هم کوچه ها آسفالت نبود که بلند شود و خودش را بتکاند و تمام. تاریک بود و گِل و لای بود. دید لباس هایش گِلی شده. سریع به منزل برگشت و لباس عوض کرد و دوباره رفت. باز هم در راه به زمین خورد. بلند شد و بدو بدو رفت که لباس عوض کند، و می گفت به نماز نمی رسم. برگشت یکی را در راه دید برایش چراغ گرفته. پرسید: شما؟ گفت: من ابلیسم. گفت:چرا برای من چراغ گرفتی؟ گفت: چیزی می خواهم به تو بگویم که جالب است. شما اولین بار زمین خوردی. من باعث شدم و خواستم جلوی تو را بگیرم به نماز نرسی. برگشتی لباس عوض کردی و دوباره آمدی برای نماز. خدا همه گناهان تو را بخشید. دوباره جلوی تو را گرفتم، زمین خوردی اما دوباره برگشتی و آمدی به سمت مسجد. خدا گناهان خانواده و اقوام و خویشان تو را هم بخشید. بار سوم دیدم دوباره داری می آيی گفتم اگر این بیاید سمت مسجد و زمین بخورد و برگردد احتمالا خدا گناهان همه شهر را می بخشد. من چراغ گرفتم که از سالم رسیدن تو به مسجد مطئن شوم. «الذین هم فی صلاتهم یحافظون»
خدا هشت صفت فقط برای معرفی نمازگزاران (مُصَلّین) آورده. سید الشهدا علیه السلام به آن یارشان فرمودند: ان شاءالله از نمازخوان ها می شوی. همین که یاد نماز هستی خودش یک قدم است. جَعَلَکَ اللهُ لِلمُصَلّین. این نماز حرکت می دهد و می شود تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر. این نماز حرکت میدهد، این نماز سیر میدهد، این نماز نمی گذارد آدم در جا بزند. در روایت است که پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: اَوَّلُ ما یُحاسِبُهُ صَلاة. اولین چیزی که روز قیامت محاسبه می شود نماز است. موضوع بحث ما نماز نیست. این را به عنوان یک ابزار عرض می کنم. بعد می فرمایند: 《اِن قُبِلَت قُبِلَ ماسِواها وَ اِن رُدَّت رُدَّ ماسِواها》 اگر نماز قبول شد، نوبت به حسابرسی بقیه اعمال می رسد. ولی اگر رد شد بقیه اعمال هم قابلیت حسابرسی ندارند.
یک چیزی از استادی یاد گرفتم که خدا حفظش کند، بسیار ناب است. به نظرم شاه کلید است. ایشان می فرمود در «اِن قُبِلَت قُبِلَ ماسِواها» فعل مجهول است، معلوم نیست. خدا نماز را قبول کند یا ما قبول کنیم؟ ایشان فرمود این اصلا فاعلش کس دیگری است. این که شما نماز را بپدیری. نماز یک صورت ظاهری دارد مثل رکوع، سجده، قنوت، حمد و سوره، قرائت، ترتیب، موالات. و یک محتوایی دارد این نماز. هر مقداری که شما محتوای نماز را پذیرفتی، نوبت به بقیه اعمالت هم می رسد. بقیه اعمالت می افتد در مسیری که قبول می شود. محتوای نماز را چقدر پذیرفتی؟ خیلی قشنگ است. یعنی وقتی من می گویم 《مالِکِ یَومِ الدّین》 آیا قبول دارم و پذیرفتم قیامتی هست؟ وقتی می گویم 《اَلرَّحمنِ الرَّحیم》 آیا قبول دارم خدا مهربان است؟ در سوره حمد میگوییم 《اَلرَّحمنِ الرَّحیم》 دوباره دوتا بِسمِ الله هم تکرار میکنیم الرحمن الرحیم. خدای مهربان مهربان. در هر رکعت شش بار تکرار می کنیم. پس چرا با خدا لج می کنیم؟ اگر مهربان است پس چرا باورش نمی کنیم؟ پس چرا فکر میکنیم که این چیزی که خدا برای ما قرار داده خوب نبوده؟ این با مهربانی خدا سازگار نیست.
محتوای نماز را چقدر پذیرفته ایم؟ این مهم است. وقتی می گوییم 《اللهُ اَکبَر》 یعنی آیا واقعا هیچ چیزی در چشم ما بزرگتر از خدا نیست؟ اگر نیست چرا سیاسی های ما به برجام و FATF و اینها دل بسته اند؟ چرا ما به کاسبی و تدلیس در معامله و اینها دل بسته ایم؟ می گویند اگر ما این یک ذره در کاسبی خالی نبندیم از ما نمیخرند. پس چرا من به دروغ دل بسته ام؟ چرا برای عزت، به تیپ و قیافه دل بسته ام؟ چرا به فالوورها دل بسته ام؟ چرا می خواهم این طوری معروف شوم؟ خدا مگر نمی تواند پرچم مرا بالا ببرد؟
محتوای نماز را چقدر پذیرفتید؟ به اندازه ای که شما محتوای نماز را پذیرفتی به همان اندازه اعمال دیگر قابلیت پیدا می کند. اینکه آنجا قابلیت محاسبه پیدا می کند یعنی ارزش پیدا می کند. وقتی من محتوای نماز را نپذیرفتم معلوم است صدقه ای که می دهم ممکن است به ریا مبتلا شوم. همین نماز را هم ممکن است خراب کنم. ممکن است در سینه زنی به ریا مبتلا شوم. ممکن است هر جایی من برای خدا کار نکنم. هرجایی من برای خدا کار نکنم، قابلیت حساب و کتاب پیدا نمی کند، اگر محتوای نماز پذیرفته نشود.
اگر 《الله اکبر》 خدا بزرگترین قدرت است، پس می شود به آن تکیه کرد.اینها ثمره اش می شود استقامت. ثمره اش آدم دوام می آورد، آدم بزرگ می شود. بلکه کیف می کند در مصیبت. چون می فهمد کار خدا بی حکمت نیست و او عمیقا من را دوست دارد، آدم آرام می شود. امشب شب حضرت رقیه سلام الله علیها است. همه روضه حضرت رقیه سلام الله علیها درس آن میرسد به استقامت. میرسد به اینجا که چطور می شود یک دختری اینقدر دوام بیاورد، چه شکلی می شود؟! چطور می شود آن قدر عزت نفس.
ز خانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
این را شاعر روی حساب گفته است. در مقتل است دیگر. حضرت رقیه سلام الله علیها را دفنش کردند. همه را به یک مصیبتی حضرت زینب سلام الله علیها آرام کرد. یک دفعه دید خانم ام کلثوم دارد گریه می کند بلند بلند. زینب آمد جلو. خواهرم تو که بزرگ غافله هستی، مگرندیدی من این بچه ها را چطور آرام کردم، همه از حال رفتند. الان باز خرابه میریزد به هم. گفت زینب یک چیزی الان یادم آمد جگرم سوخت. در بازار شام می آمدیم، سنگ باران بود. آتش میریختند. چشم نامحرم ها بود. مصیبتی که همه به هم ریخته بودیم، غل و زنجیر بود. این دختر به من گفت: عمه، دیگر به عمه زینب نمیتوانم بگویم، غصه هایش زیاد است. عمه چند روز است ما چیزی نخورده ایم. چیزی هست به من بدهی؟ می گفتم باشد عمه. در همان وضعیت هر کاری کردم یک تکه نان پیدا کنم بدهم دست این بچه نشد. بعد هم مجلس یزید و محله یهودی ها و وضعیت یک طوری شد، فراموشم شد. این بچه آنقدر عزت نفس داشت که دیگر هیچ چیزی نگفت. زینب الان دفنش کردیم یادم آمد بچه ام گرسنه جان داد. حضرت رقیه سلام الله علیها درس زندگی اش درس استقامت است. بچه سه ساله حالا گرسنگی یک حرف است. حرف های بدتری ما داریم که نزدیم. یک وقتی یک کسی رزمی کار است، مثلا چند بار دستش شکسته است، دیگر کم کم برایش عادی می شود. نمیترسد و میداند درمبارزه اینطور است. قمر بنی هاشم علیه السلام مرد جنگی است، حضرت علی اکبر علیه السلام مرد جنگی است، همه اینها خون دیده اند، همه اینها میدان دیده اند. یک وقتی آدم ضربه میخورد، یک وقتی آدم وحشت می کند. خود حضرت زهرا سلام الله علیها هم بالاخره یک عمری ۸۰ جنگ دیده است. در بعضی جنگها خود حضرت زهرا سلام الله علیها پشت صحنه شرکت کرده اند. در احد، مرهم گذاشته بر زخم پیامبر صلی الله علیه و آله، بر زخم امیرالمومنین علیه السلام، پشت جبهه کار می کرده است. حضرت زهرا سلام الله علیها یک بانوی رشیده است. ما میمیریم برای سیلی که به حضرت زهرا سلام الله علیها زده اند، اما این خانم دیگر رشیده است. اما این بچه فقط نوازش دیده است.
ثبت دیدگاه