پنج شنبه, ۲۲ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 12 December , 2024 ساعت ×
متن سخنرانی شب چهارم محرم ۱۴۰۳
23 تیر 1403 - 14:55
شناسه : 11724
بازدید 142
10

شب چهار محرم الحرام حرکت با خدا یک نگاه عمیقی نسبت به پیرامون به ما می دهد که این نگاه عمیق باعث میشود که آدم بهتر ببیند موضوعات را. سیر و سلوک با پروردگار «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» شروع کردیم که اگر انسان خوب بفهمد آرام می‌شود. در مصیبت […]

ارسال توسط :

شب چهار محرم الحرام

حرکت با خدا یک نگاه عمیقی نسبت به پیرامون به ما می دهد که این نگاه عمیق باعث میشود که آدم بهتر ببیند موضوعات را. سیر و سلوک با پروردگار «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» شروع کردیم که اگر انسان خوب بفهمد آرام می‌شود. در مصیبت ها هم آرام است و حرکت می کند. و نکاتی را در این چند شب عرض کردیم. خدا هم برای این سیر، برای این سلوک، ابزاری به ما داده. این ابزار برای سفر ابدی ما کافی است. دقت کنید. ما یک ابدیت باید حرکت کنیم. به هر حال لوازمی لازم است. خدا برای هر کسی لوازمش را در اختیارش گذاشته. این لوازم همین چیزهایی است که ساده است و در اختیار ماست. همین هوش و استعداد، همین حافظه، همین رفیقها، همین محله، همین همسر و فرزند، همین همسایه، همین چیزهایی که ما فکر می کنیم، همین مقدار روزی. اینها ابزاری است که خدا در اختیار ما قرار داده است. در اختیار ما قرار نداده که در دنیا استفاده کنیم و یک زندگی حیوانی و راحت تر داشته باشیم. خیر! اینها را در اختیار ما قرار دادند که بتوانیم استفاده کنیم. یک جایی بدخلقی می بینیم، این همان ابزار خداست. یک جایی خوش خلقی می بینیم، این همان ابزار خداست. یک جایی پولی به کارتمان واریز می شود این همان امتحان است. یک جایی پول کم می‌آوریم این همان امتحان است. همه اینها ابزار است. یک جایی زور بازو داریم، جوانیم، سرحال هستیم، سلامتیم این خودش یک ابزار است. یک جایی بیمار می شویم یا پیر می شویم یا نمی توانیم، حرکت کنیم، به مشکل می خوریم همه ی اینها آن ابزار است. یعنی فقط این نیست که شما بگویید آقا یک نمازی بخوانیم و یک روزه ای و یک روضه ای و یک زیارتی اینها ابزار است. خیر، از این در که می رویم بیرون در خیابان یک ماشینی می پیچد جلوی ما، یک کسی یک بوق اضافه می زند، عصبانی می شویم این همان ابزار حرکت ابدی ماست. که اگر حواسمان باشد، از همه ی اینها می‌شود استفاده کرد. خدا هم قول داده «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» (آیه ۷ سوره ابراهیم) یعنی اگر کسی بلد بود از این نعمت ها استفاده کند، در وادی شکرگذاری کسی وارد شود خدا اینها را تساعدی زیادش می کند. تساعدی زیادش می کند، مفهومش این نیست که لزوما و حتما وضع من بهتر میشود. ابزار من را بیشتر می کند. حرکت من را، سیرش را سریع تر می کند. آرامش من را بیشتر می کند. فهم من بیشتر می شود برای استفاده بهتر از نعمات دیگر. بهره وری ام بالا می رود. ولی انسان معمولا اینطوری است که به جهت فاصله ای که از نعمت شکر گذاری معمولا دارد، اغلب به دنبال چیزهایی است که فکر می کند ندارد. یعنی آدمها هرچیزی که دارند خیلی جدی نمی گیرند. چیزهایی که ندارد فقط می بینند و مرتب به دنبال آن چیزها هستند. شیطان هم پیشنهاداتش اینطوری است. خیلی وقتها چیزهایی را من دارم اصلا حواسم نیست همانها را می آید به من پیشنهاد می دهد. دقت کنید! این خیلی حرف دقیقی هست. یک چیزی من دارم خودم، شیطان می آید میگوید می خواهی این را داشته باشی؟ بابا من که داشتم، در بهشت به حضرت آدم علیه السلام رفته چی پیشنهاد داده؟ «هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ» (آیه ۱۲۰ سوره طه) میخواهی جاودانه بشوی؟ حضرت آدم گفت خیلی خوبه ما جاودانه بشویم. بابا تو در بهشت که اصلا جاودانه ای! یا مثلا گفت این شجره ممنوعه علم است، میخواهی عالم بشوی؟ برو از این استفاده کن. بابا «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» (آیه ۳۱ سوره بقره) خدا که علم را داده بود. دو تا پیشنهاد داده هر جفتش هم حضرت آدم علیه السلام داشت. معمولا شیطان پیشنهاداتی را به ما می دهد که ما از آن غافل هستیم و داریم.

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

همین شوهر بداخلاق که فکر میکنی به درد نمی خورد حاج خانم، همین را ول کنی، بیرون رو هوا میبرند. همین خانم شما که فکر می کنی از او دل زده شدی، این همان ابزاری است که خدا به شما داده. بیرون باز هم همین است. کسی دیگر هم باشد باز هم همین است. باز هم همین است. اولین بلایی هم که سر حضرت آدم علیه السلام آمد، بعد از اینکه چیزی که داشت به ایشان پیشنهاد دادند بعد هم مبتلا شد به آن شجره ی ممنوعه، اتفاقی که افتاد پوشش را از دست داد. یعنی دنبال راحتی بود. یک دفعه لباس بهشتی رفت، حالا به سختی افتاده، باید با یک چیزی خودش را بپوشاند. شیطان می آید پیشنهاد آزادی میدهد به بنده و شما، به خانم ها بیشتر. میگوید بابا این چادر سخت است، این  مقنعه سخت است، این پوشش سخت است. تابستان است، راحت باش. آزادی، آزادی، آزادی! خیلی خب. دنبال راحتی بودیم؟ بعد کم کم حجابها شل میشود و بی حجابی و چیزی که الان دارید میبینید در خیابان. اتفاقی که می افتد چیست؟ یک دفعه میبینید که آمار طلاق رفته بالا. دل زدگی ها زیاد شده. طلاق عاطفی زیاد شده. بعد جوانها دیگر تن به ازدواج نمیدهند. چون ریخته در خیابان. بعد آن دختری که تشنه ی محبت بود باید از یک جایی از محبت یک کسی سیراب میشد فقط دارد به او نگاه جنسی میشود. جامعه به هم ریخته. بعد طرف پول هم دارد دیگر ازدواج نمیکند، چه دختر، چه پسر. آسیب های اجتماعی خیلی زیاد میشود. همین طوری کم کم میشود جاهایی که ازدواج با حیوانات دارند. سیراب هم نمیشوند دیگر. قرار بود راحت بشویم که. او پیشنهاد میدهد و میگوید شما اینطوری راحت میشوی، ولی مرتب روز به روز بدتر می‌شود. و اگر خانم ها دقت بکنند مدافع بی حجابی آقایان هستند. کسی که پیگیر این داستان است بیشتر آقایان هستند. که چرا نمیگذارید خانم ها آزاد باشند؟ شما باید متوجه بشوید که اینها برای چی دنبال آزادی شما هستند. خب این به نفع اینهاست.

شیطان معمولا پیشنهاداتی را می‌دهد به ما، که ما داریم ولی از آن غافل هستیم. همین زندگی شما که دارید فکر میکنید گرفتار هستید، بیچاره ا ی، بد بختی، یک کسی دیگر حسرت این زندگی را دارد. همین ماشینی که تو میگویی آقا این به درد نمیخورد، خراب میشود، باید عوضش بکنم، پول ندارم، چه گرفتاری، چه فلانی، همین  را خیلی ها دارند حسرتش را میخورند، در خيابان شما داری رد میشوی. همین چهره ای که شما داری با فلان هنرپیشه مقایسه میکنی همان هنرپیشه شما را میبیند دارد حسرت میخورد، چون نفس نمیتواند بکشد، یک خرید نمیتواند برود، پارک نمیتواند برود با خانواده اش نمیتواند هیج جا برود، هرجا میرود شصت نفر میریزند دورش. او حسرت این را میخورد و این هم حسرت او را میخورد. چرا؟ چون آدمها احساس نمیکنند که این چیزی که خدا در اختیار من  قرا داده دقیقا چیزی است که میخواهد من را برساند. دقیقا چیزی است که خرج سفر ابدی من را قرار است بدهد. خلاصه‌اینکه: نگاه درست به زندگی.

آن وقت کم کم شما وقتی نعمت ها را خوب ببینی، مطلب بعدی این شکلی میشود که نیازهای واقعی را میبینی. خیلی از چیزهایی که من دنبالش هستم اصلا ضرورتی ندارد در زندگی من باشد. کم کم آدم با خدا که سلوک میکند قدر آن نعمت را میداند. آن وقت نیازهای واقعی را می‌فهمد. آنها را طلب میکند. اگر آدم نیاز واقعی اش را ببیند دیگر دست از نماز برنمیدارد. چون آن وقت نماز میشود اولویت زندگی. چون تازه فهمیده که من گیرم یک جایی است که باید اینجا حل شود. حتی در مادیات. گره هایش در بین الطلوعین برطرف میشود، حتی مادیات. ولی آدم نیاز های واقعی اش را میبیند.

ما دیشب بحث در مورد  نماز کردیم. یک چندتا هم بازخورد گرفتم. احساس میکنم که یک گریزهای این شکلی باید بزنیم. اصلا نماز یعنی چه؟ نماز یعنی ایستادن هیچ چیز در مقابل همه چیز. آدمها زمانی که یکی من، یکی تو میشوند، با خدا اینطوری است. می‌گوید من یک چیزهایی دارم. تو هم یک چیزهایی داری. کم دارم، رد کن بیاد. ما هم سعی میکنیم در خدمت شما باشیم. این را به زبان نمی آورد ولی این شکلی است دیگر. از کجا معلوم میشود ؟آنجایی که گیر میکند: اگر دیگر نماز خواندم. انگار خدا معطل عبادت ما بوده. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» (آیه ۱۵ سوره فاطر) میفرماید آی مردم، مومنین هم نمیگوید، همه ی شما آی مردم، یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله، و امیرالمومنین علیه السلام هم است. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و ۱۴ معصوم علیهم السلام هم هستند. همه ی انبیاء هم هستند. یا ایها الناس! همه شما! انتم الفقراء الی الله، همه فقیرهستید، فقیر الی الله. هر کس هر سرمایه ای دارد از او دارد. «وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد» ُغنی بالذات یک دانه است فقط. پولدار ترین آدم ها در این عالم اهل بیت علیهم السلام هستند. ولی هر چه دارند از او دارند. نماز یعنی ایستادن هیچ چیز در مقابل همه چیز. آدم اگر نیازهای واقعی اش را ببیند کم کم هیچ بودن را میفهمد. همه چیز را هم میفهمد. بعد دیگر نماز میشود الویت زندگی. نه تنها نماز، بلکه ذکر دائمی میشود اولویت زندگی. چرا اینطور است؟ انسان وقتی نیازمندی هایش واقعی و اصلی نباشد قاعدتا از رافع اصلی هم درخواست نمی کند. یعنی اگر من واقعا احساس نکنم نیاز واقعی ام چیست در خانه صاحبش هم نمی روم. ولی وقتی یک تعداد نیاز های سطحی دارم قاعدتا در خانه خدا هم نمی روم، در خانه مردم هستم و این طرف و آن طرف می روم و یک جاهایی هم می گویم خودم درستش می کنم.

اینجا می خواهیم حرفی بزنیم، چند شب احتمالا روی این مسئله باید بمانیم.آدم هایی که نیاز را خوب درک میکنند به یک وادی وارد می شوند که به آن عالم یَقظه (بیداری) می گویند. آدم ها هر چه بیشتر نیازمندی خودشان را می فهمند و رافع نیاز را می بینند، بیدار می شوند. بیدار شدن یعنی چه؟ آدمی که خوابیده، شما برایش غذا و آب بگذاری، تا زمانی که بیدار نشود و متوجه نعمت نشود نمی تواند استفاده کند. قرآن می فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا» قلب هست ولی نمی فهمد. «وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا» چشم هست ولی نمی بیند. «وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا» گوش هست ولی نمی شنود. (آیه ۱۷۹ سوره اعراف) خب وقتی من متوجه نشوم نعمت روضه امام حسین علیه السلام چیست، چگونه می توانم استفاده کنم؟ تا بیدار نباشم و نعمت نبینم نمیتوانم استفاده کنم. اگر نماز را نعمت نبینم نمیتوانم استفاده کنم. اگر پدر و مادر را نعمت نبینم نمی توانم استفاده کنم. اگر همسایه بداخلاقم را از طرف خدا نعمت نبینم نمیتوانم استفاده کنم. همین بچه شیطان و بازیگوش را. یک فهمی ایجاد می کند، یَقظه یعنی بیداری. چه زمانی اتفاق می افتد؟ همین سیری که این چند شب عرض کردیم البته خیلی مفصل تر است و شاخه هایی دارد. من چند تا سرتیتر گفتم که به این برسم و چند شب بتوانیم راجع به آن صحبت کنیم. آثار و موانع را بگوییم، چگونه آن را به دست آوریم را بگوییم. تا اینجا این است که: «هر چه انسان نیازمندتر است بیدارتر است.» زمانی که آدم مریض می شود و درد زیادی دارد چگونه خدا را صدا می زند. انگار کاملا فهمیده که خداست که باید کار را کند. مریضی که تمام می شود دوباره در خواب غفلت است. ما را به فهمی میرساند. قرار نبود که مردم غیبت و گناه نکنند، قرار بود ما بفهمیم غیبت و گناه بد است. شأن انسانی ما اینجاست. در وادی یَقظه که انسان وارد می شود و بیدار می شود کم کم اینها را متوجه می شود. شب اول عرض کردیم همه شرافت حضرت آدم علیه السلام که فرشتگان بر او سجده کردند این بود که «عَلَّمَ الآدَمَ اَسماءُ کُلُّها» اسمائی را خداوند به حضرت آدم علیه السلام یاد داد که فرشتگان بلد نیستند. پرده ای از عالم غیب که اینها نمی دانند. فرشتگان دیدند شأن حضرت آدم علیه السلام بالاست، فرمان سجده آمد سجده کردند. قبلش زیر بار نمی رفتند و می گفتند خدایا این می خواهد فساد کند، ما را می خواهی زیر پرچمش بفرستی؟ علم که آمد فهمیدند حضرت آدم علیه السلام فهمی دارد که آنها نداشتند. شرافت ما به این فهم است، به زیاد نماز خواندن نیست. به این که متوجه شوم من برای چه نماز می خوانم و نماز قرار است در زندگی من چه کار کند. فقط به غیبت نکردن نیست، اینها خیلی خوب است. ولی قرار است من به این برسم که چرا غیبت بد است؟ حقیقت را ببینم. «اللهُمَّ اَرِنی الاَشیاء کَما هِیَ» امام سجاد علیه السلام دعا می‌کند که خدایا حقیقت اشیا را به ما یاد بده و بچشان. ما ببینیم. اینجاست که ما آدم می شویم. «وَ ماخَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنس اِلّا لِیَعبُدونَ» (آیه ۵۶ سوره ذاریات) ما آفریدیم برای عبادت. تفسیر می گوید «اَی لِیَعرِفون» برای معرفت. آدم ها بیشتر بفهمند. قرار نبود ما بیاییم روضه سیدالشهدا علیه السلام را فقط بشنویم و اشکی بریزیم، گناهانمان آمرزیده شود، حاجتی بگیریم و شفاعت شویم. قرار بود ارزش حسین علیه السلام را در عالم بفهمیم. خدا می خواست این آقا را به ما معرفی کند. قرار بود بفهمیم. حالا در روضه خودمان را هم می زنیم. نمی خواهیم این آثار را سبک بشماریم ولی قرار بود برسیم به این که حسین جان! تو چقدر خوب بودی و همنشینی با تو چقدر ارزش دارد.

در زیارت عاشورا می گوید «اَن یَجعَلَنی مَعَکُم فی الدُّنیا و الآخِرَه» بال بال می زنیم که حسین میخواهم با تو باشم. مرحوم آقای بهجت سفارش کرده بود به پسرشان. آقازاده شان میگوید ایشان فرمود: من پنجاه سال روضه گرفتم، روضه دار بودم، احساس میکنم کم است. برای حسین علیه السلام کم کار کردم بعد از من این روضه ها را ادامه بدهید. به نیت من یک کاری انجام بدهید برای حسین علیه السلام. بابا آقای بهجت است ها. فرمود کم است. او چه می بیند در این روضه  که من دو شب می آیم، یک شب نمی آیم، یک شب خوب گریه می کنم یک شب حالا میگویم بگذار یک ذره نگه داریم فردا شب یک چیز دیگر است. بگذار تاسوعا. بابا این فرصت دهه را می شود مگر اینطوری از دست داد؟ لحظه به لحظه اش را باید خورد، چشید، بویید، به آغوش کشید. چه نگاهی به روضه ی امام حسین داشت آقای بهجت که ما نمی دیدیم؟ به حضرت موسی علیه السلام آدرس خضر نبی را دادند خیلی سخت پیدا کرد. (قصه اش مفصل است و دیگر وقت من تمام است.) بعد هم سه امتحان شد و در هر سه امتحان رد شد و برگشت.

آقا ما را نفرستادند دنبال حسین علیه السلام، ابی عبدالله علیه السلام را فرستادند دنبال ما. خضر کجا موسی کجا، ما کجا، حسین علیه السلام کجا! اباعبدالله را فرستادند دنبال ما. از اول هم همین بوده است. زهیر مدام خیمه خود را جایی میزد تا با اباعبدالله روبرو نشود. ظاهرا جنگ صفین هم طبق نقلی مقابل امیرالمومنین علیه السلام بوده است. یعنی این آدم در این مسلک نبوده است. طرفدار عثمان بوده است. با اهل بیت علیهم السلام هم زاویه داشته است. خب این آقا را حسین جان چه کارش داری؟ ما الان بیرون هیئت بعضی ها رد می شوند مثلا یک موسیقی گذاشته است، یک تیپی دارد، یک چیزی، حالا فکر می کنیم ما مثلا امام حسینی هستیم و او نیست. امام حسین علیه السلام این ها را دارد میخرد به خدا. شما کار نداشته باشید، امر به معروف ونهی از منکر حرف دیگری است، خودش را بد نبینید. همه این آدم ها با یک تلنگر برگشته اند. با یک تلنگر! من و شما چطور آمدیم. ما هم دستمان را گرفت کسی آورد. اوهم یک جایی ابا عبدالله کسی را سر راهش قرار می دهد. آقا به زهیر چه کار داری؟ زهیر مقابل شماست. حالا برای حبیب بن مظاهر نامه نوشتید حرفی نیست. برای مسلم بن عوسجه حرفی نیست، زهیر که با شما نیست. بعضی ها می گویند اباالفضل علیه السلام را فرستاد دنبال او. بعضی ها می گویند علی اکبر علیه السلام، خلاصه یک کسی را فرستاد آقا، یک آدم مهم را فرستاد. زهیر داشت غذا می خورد لقمه در دستش بود، دید آقا ایستاده. فرمود: مولای من سیدالشهدا علیه السلام فرموده است زهیر بیا. گفت من با حسین علیه السلام کاری ندارم. زن او یک نهیب به او زد و گفت این پسر حضرت زهرا سلام الله علیهاست دارد صدایت می کند. برو گوش نده، حداقل برو ببین چه می گوید. بد است قاصد فرستاده است. دیگر بزرگی از این بیشتر؟ تو که همیشه مقابل این خانواده بودی. گفت باشد میروم. با قلدری هم آمد اما وقتی رفت در خیمه اباعبدالله علیه السلام و آمد بیرون یک دفعه دیدند چهره برگشته است. نورانی! بیدار شده است. جلسه امام حسین علیه السلام قابلیت این را دارد که ما را بدون هیچ لیاقتی ببرد در عالم بیداری. ببرد در عالم یقظه. آمد گفت: زن، من حسینی شده ام و می خواهم بروم. همه اموالم به نام تو. اگر میخواهی طلاقت هم میدهم. خیالت راحت اموالم را به نامت میکنم. فقط بگذار من می خواهم بروم با حسین علیه السلام. گفت خب من تو را کربلایی کردم، می خواهی من را بگذاری وبروی؟ گفت من هم می آیم. تو بشو غلام حسین علیه السلام، من هم میشوم کنیز بچه های حسین علیه السلام.

شهید محمدباقر مومنی نژاد میگوید دیدم قبل از اذان صبح این از خواب پریده است، دارد گریه می کند یک حالی پیدا کرده بود. گفتیم چه شده است؟ من را کشید کنار گفت به تو دارم می گویم. تو رفیق نزدیک منی. گفت در خواب قاصدی از طرف اربابم حسین علیه السلام آمد. به من فرمود آقا سلام رسانده فرموده به زودی مهمان ما هستی. بعد یک نامه هم به من داد و گفت این از طرف حسین علیه السلام است. در عالم رویا باز کردم دیدم آقا نوشته است این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی. زیارت عاشورا بخوان، می خواهیم بیاییم تو را ببریم. دیگر از آن لحظه این شهید در عالم خودش بود، مدام آرام گریه میکرد و در حال خود بود. چند شب بعد هم درفضایی به شهادت رسید آمدند پیکرش را بردند. بچه ها دهه محرم وقتش است. یک کاری بکنیم با اباعبدالله علیه السلام رفیق شویم تا جایی که میتوانیم. شما الحمدلله اهلش هستید، من را هم دعا کنید.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.